بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

احبابرا ادای کلام تو می کشد

نقل درست و بحث تمام تو می کشد

هر دم رقیب از تو پیامی رساندم

باک از رقیب نیست پیام تو می کشد

چون آب زندگی همه جانی ولی چه سود

چون زنده می کنی و خرام تو می کشد

بیداد کن که خون نتوان خواست از فلک

صیدی که در شکنجه ی دام تو می کشد

وه زین غرور حسن که در هر گل زمین

خلقی در آرزوی سلام تو می کشد

ما را که آتشیم تمام از هوای تو

در آب دیده وعده ی خام تو می کشد

پیدا بود که روضه بچند آدمی رسد

ما را هوای صحبت عام تو می کشد

در آب و آتشست فغانی بیاد تو

وسواس دل به گفتن نام تو می کشد