بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

هر زمان از عشق پاک آن شوخ با من خوشترست

بیش خاصیت دهد هرچند می بیغش ترست

شمع را هر ذره گر پروانه یی خیزد ز مهر

جان آن یک بیشتر سوزد که پر آتش ترست

صاحبان حسن اگرچه فتنه جویانند لیک

فتنه ی او بیشتر باشد که شاهد وش ترست

عشق را ساز مخالف دان که از هر پرده اش

هر نوایی خوش که می خیزد از آن یک خوش ترست

سوز پر باید نه ساز پر که در نخجیر عشق

تیر کاری تر رود زانکو تهی ترکش ترست

از دل گرم فغانی در قبول نور عشق

هر نفس کان پیش می آید از آن دلکش ترست