بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

منور ساختی ای شمع خوبان محفل ما را

فروغ مطلع خورشید دادی منزل ما را

چراغ دیدهٔ دل شد ز یُمن مقدمت روشن

اثر بین طالع مسعود و بخت مقبل ما را

به آب دیده خواهم متصل ای سایهٔ رحمت

که سرو سرکشت مایل شود آب و گل ما را

خلاص از قید هستی می‌نمود احباب را مشکل

گشاد از حلقهٔ زلف تو آید مشکل ما را

دل پر درد دارم ای طبیب عاشقان امشب

قدم چون رنجه کردی گوش کن درد دل ما را

خوش آن ساعت که عشق خانه‌سوز وادی حیرت

به عزم کعبهٔ مقصود بندد محمل ما را

فغانی چون گره کردند خوبان سنبل مشکین

به دام آرزو بستند مرغ بسمل ما را