ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۴

رحمت آید با همه مغروری تو

گر شرح دهم قصه مهجوری تو

اشکی که ز رخساره من بگذشتی

اکنون ز سرم گذشته از دوری تو