ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۲

تا از سر کوی آن صنم دور شدیم

ناخن زن زخم های ناسور شدیم

شب های من و شمع در فراق رخ او

با هم بگریستیم که تا کور شدیم