ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۷

از بس که زالفت خسان خون خوردم

تنهایی را چو یاد کردم مردم

تا سایه بنا شدم بهر جا رفتم

با خود بختی سیه تر از شب بردم