ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۸

عاشق شب وصل یار هم درد کشد

بار غم چرخ ناجوانمرد کشد

خورشید گرفته در بغل صبح هنوز

که جامه درد که نفس سرد کشد