ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۳

هرچند دلم غم تو خون میبارد

او شوق وصال را فزون میبارد

من با یک دل بسر نیارم بردن

با این همه دل زلف تو چون میبارد