ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۴

دوش در بزم که بی روی تو خون بود شراب

کرد یاد دهنت شد دهن جام پر آب

بخت در خواب و ازو این همه آزار کشم

وای بر من اگرم بخت نمی بود به خواب