ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸

آن که بی پرواییش هردم مرا رسوا کند

کاش از رسوایی خود اندکی پروا کند

از برای آن که سوزد دوست را در پیش غیر

شمع هم خود را وهم پروانه را رسوا کند

من به او مشغول و او با دیگران گرم سخن

چون تهیدستی که با پرمایه سودا کند