ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۲

وصل بیش از هجر جان سوزد نبینی عندلیب

در خزان خاموش باشد در بهار افغان کند

کم به بستان رو بهار آخر شد و نشگفت گل

غنچه از شرم تو گل را چند در زندان کند