تو چون هرگز غمی از خاطرم بیرون نمیکردی
دریغا دم به دم درد و غمم افزون نمیکردی
مصیبتهای پی در پی دمادم گریه میخواهد
چه میکردم اگر هردم دلم را خون نمیکردی؟
مگو حسنی ندارم من، مکن خورشید را پنهان
اگر لیلی نمیبودی، مرا مجنون نمیکردی
تو می گفتی سگی از آستان خویش خواهم کرد
چرا امیدوارم مینمودی چون نمیکردی
ز رنگ زرد رازم فاش میشد گر به خون دل
دمادم چهرهام از خون اگر گلگون نمیکردی