بر سر کوی تو روزی چند جا میخواستیم
از فلک یک حاجت خود را روا میخواستیم
باد بیرون میبرد از گلستان گل را مگر
شد نصیب گلستان آن گل که ما میخواستیم
دیر میآرد به مشتاقان نسیم پیرهن
قاصدی چابکتر از باد صبا میخواستیم
در قیامت هم ستم بر ما شهیدان کردهاند
جان به ما دادند و ما جانانه را میخواستیم
دوری از حد رفت میترسم که بعد از مرگ جان
گم کند گویی که ما آنجاش جا میخواستیم
نیست ما را قوت گفتار ورنه وصل یار
با وجود ناامیدی از خدا میخواستیم
از سخندان لب فرو بندم که در ایران نماند
با سخن امروز یک کس آشنا میخواستیم