ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

مرا کناره ی جویی و یک سبوی شراب

هزار بار زجنت به است و بوی شراب

کنون که در دم نزعم پیاله ده که به گور

کسی شراب برد به که آرزوی شراب

عجب که روزه ما را خدا قبول کند

هلال عید نه بینم اگر به روی شراب

اگر بهشت نبودی مقام می خواران

نیافریدی دروی خدای جوی شراب

نه کعبه است که ره بی دلیل نتوان رفت

به سوی میکده ات رهنماست بوی شراب