غیر بوسیدن تو نداریم هوس
هوس ما به همه عمر، همین باشد و بس
دیگران را هوس حور و قصور است و مرا
نیست جز دیدن روی و سر کوی تو هوس
بی گل روی تو ای سرو قد و لاله عذار
هست بر دلشدگان، ساحت گلشن چو قفس
سوختم از غم هجران تو چونان که بود
بر سوز دل من، آتش دوزخ چو قبس
شوق ما کم نشود با تو زغوغای رقیب
بادبیزن نکند منع تقاضای مگس
باز باد سحری غالیه بو گشته مگر
به هوای سر زلف تو برآورده قفس
رفت جانانه و صد قافله دل گشت روان
از پی محمل وی ناله کنان هم چو جرس
کیست آن شاهسوار خوش شیرین حرکات
که فتاده دل خلقیش بدنبال فرس
تا مگر اهل دلی را به کف آرم روزی
روزگاری است که محرم شده ام با همه کس
به فصاحت شده ام شهره آفاق ولی
در بیان سخن عشق تو باشم اخرس
به همه عمر دمی با تو بسر برده «محیط»
حاصل عمر گرانمایه همین باشد و بس