عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۸ - جواب نامه نوشتن زال زر به نزد زواره گوید

جهان دیده زال این سخن چون شنید

برآشفت و از جایگه بردمید

چنین پاسخ نامه پور کرد

که مانا تو را دیو مزدور کرد

بپوشید دیوت دو چشم خرد

ز گردان چنین ناسزا کی سزد

مرا پیر خوانی و دل بشکنی

بترسانی از جنگ اهریمنی

به یزدان که چون برگرایم عمود

برآرم ز کوه ستیزنده دود

چو من پیر گشتم هژبر افکنم

بلای دل جان اهریمنم

تو مردانه باش و برآرای کار

میندیش از دیو و از کارزار

چو خورشید مینو چنان زخم دار

سوی سیستان آمد از کارزار

همه سیستان گشت زیر و زبر

بگفتا بگردان روان زال زر

که کردند دروازه را استوار

ببد گرد دستان نیرم سوار

بفرمود تا سنگهای گران

کشیدند بر باره افسونگران

بگردید در گرد شهر و حصار

کجا بد خراب کرد زال استوار

وزین روی برخاست آوای جنگ

دلیران ببستند برباره تنگ