جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۵

در هجر تو گفتم که ز جان میترسم

وصل آمد و من هم آنچنان میترسم

دی خود ز زبان دشمنان ترسیدم

امروز ز چشم دوستان میترسم