عشق بر من بزیان آوردی
کار من باز بجان آوردی
سرکشی باز گرفتی بر دست
می نگویم که چه مان آوردی
آن همه دوستی و آنهمه عهد
وه که نیکو بزبان آوردی
دادی از دست سررشته وصل
پای هجران بمیان آوردی
بود فارغ ز شکایت دل ما
کار او باز بدان آوردی