دلم از دیده برون میآید
چه دهم شرح که چون میآید
حل شده دل ز ره دیده برفت
زان سرشکم همه خون میآید
دل اگر خود همه از سنگ بود
به کف عشق زبون میآید
یارب آن مَه به چه ماند یارب
که هم از حلقه کنون میآید
چشم خیره شود از طلعت او
کز در حجره درون میآید
ای که در رنگ و طراوت رخ تو
از گل و لاله فزون میآید
خیز و از پرده برون آی تو نیز
که گل از پرده برون میآید