جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۳ - حرمت پدر و مادر

بشنو از من نصیحتی که ترا

کار هر دو جهان شود بنظام

بد نخواهی که باشدت هرگز

بد مکن خاصه با اولوالارحام

حق مادر نگاهدار و بترس

زایزد ذوالجلال و الاکرام

کانکه با مادر و پدر بد کرد

نبود جز همیشه دشمن کام

سنگ را از دوگانه فرزندست

آهن و آبگینه هر دو بنام

این یکی با پدر بحرمت زیست

راست چونانکه پیش خواجه غلام

نزند هیچ با پدر پهلو

نکند هیچ جز زدور سلام

ور بخشمش طپانچه بزند

بشکندش از نهیب هفت اندام

لاجرم از برای خدمت او

چون بحرمت همی نمود قیام

آب کاصل حیات ما آمد

که بدو زنده اند جمله انام

قسم میراث او شد از پدرش

هم ز آب زلال و هم زمدام

گاه بر دست ساقیی باشد

همچو سرو بلند و ماه تمام

کاه همبستر بنات الکرم

گاه همصحبت بنین کرام

گاه بردست شه بود پایش

گاه لب بر لبی نهد می فام

نام در نام مهتران پیوست

تا که گویند در مثل جم و جام

باز‌ آهن که خام طبعی کرد

راه دونان گرفت و خوی لئام

در پدر میکشد زبان هر وقت

با پدر جنگ باشدش مادام

پدر از دست او همی گه گاه

بغریبی فتد ز جای و مقام

زین سبب بچه بزاید ازو

تند و بی آب و تیزو بی آرام

آتشی اندرو زند که ازان

سوخته گردد ارچه باشد خام

هر چه کردست با پدر روزی

از پدر باز بیند او ناکام

تا ازین اعتبار گیرد عقل

تا بدانند این خواص و عوام

کانکه با بر و الدین آمد

هست با عیش خرم و پدرام

وانکه او مادر و پدر آزرد

آتش دوزخش بود فرجام