جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۶ - نان به زر

گفتم چو بسته‌ام کمرِ بندگیِ تو

بهر میانِ خویش ز جوزا کمر خرم

در خاطرم نبود که بر خوان دولتت

نان آنگهی خورم که به خونِ جگر خرم

لایق شناسی از کرم خود که بر درت

من جان به رایگان دهم و نان به زر خرم