جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - قصیده

ای جوادی که بتو بحر و سحاب

ننویسند بجز بنده خطاب

آن کریمی تو که از غایت جود

از ستاننده ترا بیش شتاب

هر سؤالی که ز تو شاید کرد

داد آنرا کف را د تو جواب

زیر دست تو قدر همچو عنان

زیر پای تو فلک همچو رکاب

شکر تشریف نخواهم گفتن

عقل داند که همین است صواب

شکر خورشید که گفته است ز نور

منت قطره که دارد زسحاب

بعد از این هر چه برومند شود

بردرخت سخنم از هر باب

باشد از دولت تو زانکه نهال

تو نشاندستی و دادستی آب

جاودان در شرف و جاه بزی

وز فلک کام دل خویش بیاب

حشمت و جاه تو برتر زقیاس

مدت عمر تو افزون ز سحاب