ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۷

آن بت که بود رخش بهارو باغی

بر چهره نهاد چشم زخمش داغی

آن داغ سیاه بر سپیدی رخش

چون بر گل تر نشسته دیدم زاغی