ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۴

دی بر سر خاک دوستی دلبر من

از دیده گلاب ریخت بر برگ سمن

گفتم مگری ندا کن آنرا که ترا

آورد بگریه تا زند چاک کفن