ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۶۷

آن بت که بقد سرو روانش گفتیم

وز غایت نازکی روانش گفتیم

سفتیم بالماس تفکر لعلش

در حال که سفته شد دهانش گفتیم