ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۰

زلف تو که سرگشته بکردار منست

آشفته تر از حال من و کار منست

سودای وی از دماغ بیرون نکنم

هر چند کزو شکست بازار منست