ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٣ - ترجیع بند تهنیت عید و مدح امیر توکال قتلغ

مه عید از افق چون گشت طالع

مکن اوقات خویش ای دوست ضایع

به نقد امروز عشرت کن که فردا

که داند تا چه خواهد گشت واقع

یقین می‌دان که سعد و نحس گیتی

نخواهد شد بتدبیر تو راجع

مده نقد از برای نسیه از دست

که دیگر گون نگردد حکم صانع

زمانی بی شراب ناب منشین

اگرچه حکم شرعت هست مانع

که بهر یک مضرت هیچ عاقل

نگیرد ترک بسیاری منافع

بخواه از ترک شیرین لب شرابی

چو پند نیکخواهان تلخ و نافع

می روشن که بر گردون ز عکسش

شود در تیره شب خورشید طالع

می گلرنگ گلبوی گل افشان

چو رأی خسرو آفاق لامع

امیر شهنشان توکال قُتلُغ

سر گردنکشان توکال قُتلُغ

بیار ای ساقی گلرخ شرابی

بزن بر آتش اندوه آبی

به آبی گرد غم از دل بشوئی

که دارد همچو آتش التهابی

شراب لعل را بین گر ندیدی

که بندد آب از آتش نفابی

مده وقت صبوحی هرگز از دست

که باشد صبح‌خیزان را ثوابی

مکن چندین درنگ آخر چو دانی

که دارد عمر در رفتن شتابی

سبکتر در ده آن رطل گران را

به بزم خسروی گردون جنابی

جهان مکرمت را قهرمانی

سپهر معدلت را آفتابی

سرافرازی که گردون سر نتابد

ز خط حکم او در هیچ بابی

جوانبختی که در مسند ندیده‌ست

سپهر پیر چون او کامیابی

امیر شهنشان توکال قُلتُغ

سر گردنکشان توکال قُتلُغ

جهانداری که از لطف الهی

مسخر گشتش از مه تا به ماهی

نبیند کُنه قدرش دیده عقل

که یارد دید اشیا را کماهی

سزد گر خیمهٔ نُه پشت گردون

کند در روز بارش بارگاهی

سپهدار سپهر پنجمینش

یکی باشد ز ترکان سپاهی

نسازد زهره جز بر یاد بزمش

به هنگام طرب ساز ملاهی

ز شرم کهرباگون خامه او

بر آرد تیر گردون رنگ کاهی

بود معنی روشن زیر خطش

چو آب زندگانی در سیاهی

جهان شد امن و آبادان به دورش

که بادا با تسلسل بی تناهی

شد انجم چاکر او ور نباشد

کند معزول فی‌الحالش ز شاهی

امیر شهنشان توکال قُتلُغ

سر گردنکشان توکال قُتلُغ

سرافراز جهان دارای عالم

به همت کار ساز آل آدم

سپهر گوی‌پیکر پیش قدرش

به خدمت قد زده چو کان صفت خم

به نزد خلق روح افزاش بادست

دم جان پرور عیسی مریم

جهان زیر نگین حکم دارد

سلیمان‌وش ولی بی سعی خاتم

بیا ابن یمین چون عالم او را

بتأیید الهی شد مسلم

به خلوت چشم بد را اِن یکادی

همی خوان از ره اخلاص هر دم

تعالی‌الله زهی میمون جنابی

که روی اوست عید اهل عالم

به عید ار تهنیت گوید کس او را

نگویم من جز این از بیش و از کم

که ماه عید را فرخنده بادا

همایون طلعت نوئین اعظم

امیر شهنشان توکال قُتلُغ

سرگردنکشان توکال قُتلُغ