با من پدر که مرقد او باد پر ز نور
گفتا شنوده ئی که چه گفتست عاقلی
هر گه که از حوادث گردون دون نواز
پیش آیدت ز نیک و بد کار مشکلی
یا در پناه همت صاحبدلی گریز
یا التجا نمای باقبال مقبلی