ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٢۵

زین همدمان فغان که همه مار ماهیند

صورت بسان ماهی و سیرت بسان مار

از بهر سیم خام بماهی طمع مکن

پخته ز بهر مهره نبوسد لبان مار

محبوب اهل دل نشود بد کنش بمال

آخر نه گنج سیم و زر آمد مکان مار

هر کس چو مور کرد بنان پاره شان کشش

بر ساخت پاد زهر ز آب دهان مار

این مار سیرتان بره آیند وقت مرگ

آید بلی بره چو سرآید زمان مار

چون مار هر یکی دو زبانند زهر پاش

با داد و نیمه سر همه را چون زبان مار