ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٠٩

چو از جهان و ز اهل جهان نداری بهر

جهان و هر چه در او هست جمله بادا نگار

بدور دولت این خواجگان سفله نواز

امید لذت و عیش از جهان و چرخ مدار

غم زمانه مخور چشم عقل بر هم نه

که در دیار کرم نیست ز آدمی دیار