ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٩۶

ایدل نصیحتم بشنو تا برون بری

گوی مراد از خم چو کان روزگار

خواری مکش ز حرص چو مرغان خانگی

سیمرغ وار قاف قناعت کن اختیار

چون شیر شرزه یکتنه میباش در جهان

مانند گاو چشم بکنجاره پر مدار

شادان مشو ز نیک و ز بد هم غمین مباش

میدار ممکنات جهان جمله در شمار

میدان که بودنی بوجود آید از عدم

تا چرخ را بود زبر این مدر مدار

تخمی که کشته ئی بر آن بدروی بصبر

من بعد هر چه بایدت ایدل برو بکار