کی تواند بود بی وجه معاش
هر که اندر عالم هستی بود
لیکن از ساقی می افزون خواستن
نزد هشیاران ز بد مستی بود
با کفاف روزگار ایدل بساز
کز خوشی گر بگذری کستی بود
کفه میزان تهی باشد بلند
وانکه پر بارست در پستی بود
نی شکر دارد از آن در بند ماند
سرو آزاد از تهی دستی بود