که داند که در وحدت و انزوا
چه آسایش جان بمن میرسد
گشاد است بر من ریاضی کز آن
خرد را نسیم سمن میرسد
دمادم لطیفی دگر نزد من
ز آزادگان ز من میرسد
رسد هر زمانم بدل دلبری
چو سروی که سوی چمن میرسد
بر او زیور عقده ای گران
ز عمان و ملک یمن میرسد
بقیمت بر اهل دانش چنان
که نقد روانش ثمن میرسد
معاشی بمن ز آسیای زبر
بلا زحمت کیل و من میرسد
نه من بر کسی منتی مینهم
نه بر من مشقت بمن میرسد
شد ابن یمین فارغ از خلق از آن
که رزقش چو سلوی و من میرسد