ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠٠

جمعی اقاربم طمع خام بسته اند

در ملک ریزه ئی که بدانم تعیش است

زینگونه ناپسند کجا مرتکب شود

هرگز کسی که با خرد و رای وباهش است

اندوهناک و خشمگن است از طمع مدام

هر یک ازین گروه که گویا و خامش است

من قانعم هر آنچه مرا میدهد خدای

کارم از آن مدام نشاط است و رامش است

قانع همیشه خرم و طامع دژم بود

بار طمع مکش که گران سنگ و خرکش است