باهل خطه فریومد از طریق رضا
مگر بعین عنایت نظر فکند خدا
که آفتاب سپهر کرم بطالع سعد
فکند سایه الطاف خود برین ضعفا
ستوده آصف ایام عز دولت و دین
که زیبدش که کند پادشاهی وزرا
زهی کریم نهادی که بر بسیط زمین
سپهر با همه دیده ندید مثل ترا
توئی که بر چمن جان هر که زنده دلست
ز فیض ابر سخای تو رست مهر گیا
توئی چنان که اگر ذره ئی شود موجود
ز عزم و حزم تو در پیکر زمین و سما
زمین شود چو سما بیقرار و سرگردان
سما شود چو زمین با وقار و پا بر جا
گذشت بر دل من یکسخن بخواهم گفت
خدایگان ز ره لطف اگر کند اصغا
سعادت ازلی با عماد دولت و دین
جهان رادی و مردی سپهر جود و سخا
ز بدو فطرت و آغاز آفرینش او
مقارنست و برینحال واقفست و گوا
سعادتی نه همانا که به تواند بود
ز اتفاق ملاقاتت ای خجسته لقا
بکام دل ز جهان داد عیش بستانید
که هست بر گذر این سخت کوش سست وفا
زمان دولت و اقبال مغتنم شمرید
میفکنید از امروز کار بر فردا
مگر ز بخت شما نیز باید ابن یمین
فراغتی که نواند گزارد فرض دعا
چو روزگار که تفریق و جمع شیوه اوست
نمیزند نفسی بی رضای رأی شما