ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١١٢ - قصیده در مدح فاضل اوحد حکیم الدین

این منم یا رب که در دل شادمانی یافتم

و آنچه جستم از قضای آسمانی یافتم

با من این الطاف چرخ کینه ورزان میکند

کز خدیو ملک دانش مهربانی یافتم

اوحد الدنیا حکیم الدین که نپسندد خرد

گر فلک گوید که در دنیاش ثانی یافتم

آنکه چون انشای عذب او عطارد دید گفت

گاه پیری لذت عمر جوانی یافتم

مهربانی با منش این بود کز ارشاد او

بر اقالیم فضایل کامرانی یافتم

سوی دار الکتب خود راهیم داد از مکرمت

تا درو درجی پر از در معانی یافتم

شاید ار چون خضر مانم زنده آب حیات

ساغری تا لب پر آب زندگانی یافتم

ما و عشرت بعد از این بر رغم دشمن تا ابد

کز کف ساقی لطفش دوستکانی یافتم

کی توانم گفت شکر آنکه از کنج نیاز

ناگهان ره سوی گنج شایگانی یافتم

از کتابت بگذر ای ابن یمین تصریح کن

کو ز تصویرات جان افزاش مانی یافتم

جاودان بادا مفید و اهل فیضش مستفید

کز بیان او حیات جاودانی یافتم