ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٣٢ - قصیده در مدح حضرت ولایت

نوری که هست مطلع آن هل اتی علیست

خلوت نشین صومعه اصطفا علیست

مهر سپهر حکمت و جان و جهان فضل

فهرست کارنامه اهل صفا علیست

آنکس که بت پرستی و میخوارگی نکرد

سلطان اولیاء و شه اصفیا علیست

آنکس که در یقینش نگنجد زیادتی

صد بار اگر ز پیش بر افتد غطا علیست

آنطفل شیردل که بتوفیق ایزدی

در عهد مهد کرد شکار اژدها علیست

آنکس که با نبی چو بخلوت دمی زدی

گرد سرادقات جلال از عبا علیست

و آنکو برای دین بسر کفر برفشاند

از میغ تیغ صاعقه روز وغا علیست

آمد ز حق ندا به نبی در مضیق حرب

کآنکس که بر کند در خیبر ز جا علیست

گر بود مستحق ز سلف یک وجود کو

باشد بحق وصی ز پی مصطفی علیست

وز حجت نبوت امامت عدالتست

با عفت و شجاعت وجود و سخا علیست

علم نبی همی طلبی از علی طلب

کاو هست شهر علم در آن شهر را علیست

نشگفت اگر ملائکه گردند مقتدی

آنرا که در مناهج حق مقتدا علیست

هرگز جهان نبود که دروی علی نبود

بی ابتدا علی بد و بی انتها علیست

بودست و هست و باشد و تصدیق واجبست

زیرا که نور ساطع ذات خدا علیست

کردن بیان رفعت قدرش چه حاجتست

دانند اهل عقل که فوق السما علیست

ما عمرو و زید را نشناسیم در جهان

ما را بس این شناخت که مولای ما علیست

ترک حسب بگیر خود این بس که در نسب

داماد و ابن عم شه انبیا علیست

از هر عطیه کابن یمین را خدای داد

فاضلترینش دوستی مرتضی علیست

دارم امید عفو گرم هست صد گناه

بر اعتماد آنکه مرا پیشوا علیست

ایدل ز تشنگی قیامت مترس از آنک

ساقی حوض کوثر دارالبقا علیست

دانم که از تو باز ندارد بهیچ حال

یک شربت آب از آنکه سر اسخیا علیست