سلطان باهو » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

یاران ز تو پرسم که مرا یار کجاست

آن نگاری که دلم بردهمان یار کجاست

ای عزیزان شناسنده ره، بهر خدا

از که پرسم سخن یار که آن یار کجاست

بیماری من بسر آمد، یاران مابگوئید

جانم بلب آمد رخ دلدار کجا ست

ای ندانی که تو پُرسی ز من یار تو کیست

پرسم آن یار هُو الله که مرا یار کجاست

ای محبان خدا! چاره این یار کنید

زان که اول به شما پرسد که مرا یار کجاست