خالد نقشبندی » قطعات » قطعه شماره ۱۱

موسم عید است و ما نومید از دیدار یار

عالمی در عیش و نوش و ما و چشم اشکبار

هر کسی با یار در گشت گلستان است و من

زاشک سرخم شد کنار از داغ هجران لاله زار

جان نثار مقدم جانان نکرده، دم به دم

چیست بهره از تفرجگاه بحث جان نثار

بینوا و دل پر از خار و غریب و دردمند

دست بر دل، سر به زانو، چشم در ره، دل فگار

سینه سوزان، دل فروزان، کوچه کوچه در به در

کس مبادا همچو من آواره از یار و دیار

بکره جوئی شد ز هر چشمم روان از خون دل

عاقبت کردم دوا داغ فراغ سر چنار

خالدا گر نیستی دیوانه صحرا نورد

تو کجا و کابل و غزنین و خاک قندهار