پرده بگشا ز روی چون مه خویش
که بجانم ز بخت گمره خویش
میکشد سرو، پیش بالایت
شرمساری ز قد کوته خویش
مینوازم چو چنگ در بر خود
که فراموش میکنم ره خویش
واعظا، ما و ناله دف و نی
تو و گفتار ناموجه خویش
شاهی از بندگان تست، از او
وامگیر التفات گه گه خویش