اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۷

ای مهر آسمان ملاحت خوش آمدی

وی ماه برج حسن و لطافت خوش آمدی

عمری در آرزوی لقای تو بوده ایم

ای مظهر وفا و عنایت خوش آمدی

در انتظار دیدن تو دیده شد سفید

ای نور چشم اهل بصارت خوش آمدی

بیماریم ز درد فراقت ز حد گذشت

بیمار هجر را بعیادت خوش آمدی

پرسش گدای را ز شهان رسم کهنه است

از نو برسم کهنه بعادت خوش آمدی

بی تو ولایت دل و جان را صفا نبود

ای روح روح اهل ولایت خوش آمدی

آن یار چون رسید اسیری بیا بگو

کای جان نازنین بسعادت خوش آمدی