اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵

رندیم و قمارباز بی باک

از جرعه جام غم طربناک

از جام وصال دوست مستم

مدهوش فتاده برسرخاک

کردم گرو شراب و شاهد

تسبیح و عصا و خرقه مسواک

خواهم بقمار عشق بازم

نقد دل و دین و عقل و جان پاک

پیوسته ز وصل دوست شادم

کو هجر که تا شویم غمناک

مجموعه جامعش چو مائیم

او راست بما خطاب لولاک

مست می لعل یار بودیم

روزی که نه باغ بود و نی تاک

در راه مجردان جانباز

بودیم همیشه چست و چالاک

مثل تو اسیریا درین دور

گردید و ندید چشم افلاک