دلم با دوست دایم در وصالست
فراق از وی مرا دیگر محالست
برو ای عقل رخت خویش بربند
که عشق از گفت و گویت در ملالست
سلاطین رااگر مال است مارا
گدائی درش مال و منالست
حجاب تو توئی آمد و گرنه
همه عالم جمالش را مثالست
به پیش عارف حق بین دو عالم
مر اسمای الهی را ظلالست
هرآنکو وحدت حق را ز کثرت
ببیند بی گمان صاحب کمالست
به پیش چشم تو روشن اسیری
همه عالم بنور ذوالجلالست