اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

عشق ورزی مذهب ودین منست

می پرستی رسم و آیین منست

واقف سر نهان کنت کنز

این دل دانای حق بین منست

عاشقی کز قید کفر و دین برست

او براه عشق هم دین منست

مصحف آیات اسرار وجود

گر بدانی جان غمگین منست

مسکن سلطان ملک بی زوال

این دل درویش مسکین منست

فانی از خود گشتن و باقی بدوست

اندرین ره عین تمکین منست

دیدن حسنش بهر جا نوع خاص

غایت تمکین و تلوین منست

داد داد از چشم مست فتنه جو

کو چرا پیوسته در کین منست

گفت اسیری گر شد آزاد از همه

هم بقید زلف پرچین منست