اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

ما می پرست یار و جهان می پرست ما

مامست عشق و کون ومکان بوده مست ما

جنب وجودم از می توحید حق پرست

زاهد مکن بسنگ ملامت شکست ما

در ملک عشق منصب ما بین چو شد بلند

ماپست یارو جمله جهان گشته پست ما

هر ماهیی که بود درین بحر بی کران

موج کرم فکند تمامی بشست ما

ذرات کون آینه مهر روی اوست

این روی دیده بود ز بت بت پرست ما

بر وحدت خدا همه ذرات شاهدند

گر منکری شنو تو جواب الست ما

ما پشت پا زدیم اسیری بهر دو کون

تا اوفتاد دامن عشقش بدست ما