کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

ای شوخ بغمزه بر سر جنگ مباش

وی گل ز خزان حسن بیرنگ مباش

شمشیر که زنگش بزدایند خوشست

ابروی تو گر ریخته دلتنگ مباش