تا خانمان ما همه بر باد داده آب
مانند اشک از نظر ما فتاده آب
چیزیکه متصل بود امروز، اشک ماست
اجزای دهر را همه از هم گشاده آب
دیوار و در، فتاده چو مستان به هر طرف
کرده است در نهاد جهان کار باده آب
جز خانهٔ حباب دگر منزلی نماند
تا روی در خرابی عالم نهاده آب
چون آفتاب سرزده آید به خانهها
مانند فرش در همه منزل فتاده آب
دایم ز آب مدحت نواب خان تر است
کس چون کلیم تیغ زبان را نداده آب