قائم مقام فراهانی » منشآت » دیباچه‌ها » دیباچه پنجم

نحمدالله الواحد القهار و نصلی علی نبینا المختار و علی آله الساده الاخیار الاودا للانصار الاشداء علی الکفار سیما ابن عمه و ولی عهدة الخلیفه من بعده و اولاده المجاهدین و احفاده الجاهدین صلوات الله علیه و علیهم اجمعین

و بعد اقل الخلایق عیسی بن الحسن الحسینی بر لوح اعلام و اظهار مرقوم و محرر میدارد که: چون رسم جهاد از عهد غیبت امام علیه السلام تا اکنون که نوبت ظهور این دولت همایون است در ممالک ایران صانها الله عن الحدثان مهمل و متروک مانده بود و بدین سبب هیچ یک از علمای راشدین و فقهای متقدمین درین باب کتابی علی حده ننوشته بودندوملتزم بسطی نگشته. لهذا در مجاری این عهد که فتنة قوم روس در ملک محروس پدید آمد و معشر اسلام را دیگر بار، کار باستعمال سیف جهاد افتاد علمای معاصرین کثرالله امثالهم مزید تفصیل و توضیحی درین امر لازم دیده، هر یک کتابی جداگانه در قلم آوردند و صحایف شرایع بطرایف بدایع مشحون کرده، ارشاد عباد باحکام جهاد نمودند و این رسم شریف بامر منیف شاهنشاه دنیا و دین و سعی بلیغ علمای راشدین در ممالک محروسه اسلام اشتهار و انتشاری یافت که هر یک از تابعان ملت و پیروان شریعت را در خور پایه و قدر، قسمتی خاص از نیل عواید و درک فواید آن حاصل میگشت و بحکم نافذ و امر مطاع ملک زاده آزاده رای،رزم آرای، دارای دوران، داور داوران، مظفر جیش، مطیب عیش، مظهر خلق و معطر خلق، مقدس ذات، منزه صفات، زیب تخت و زینت بخت، نقش جنت، غیث شفقت، الملک العدل و مالک العهد سماءالسمو، هلاک العدو، جنه الملک جنه الدهر، سغب العدی، شعف الوری نایب السلطنة عباس میرزا قدرالله نقض الروس بنفذ سهامه و قبض الروم، بقبضه حسامه و ثبت علوه وشتت عدوه، چندان از رسایل دانشمندانه بدست آید که گوئی بر طاق و ثاقی مجموع حدایق آفاق مجتمع گشته بود و در بیت احزانی چندین روضه رضوان پدید آمده و اذا ارادالله شیئا هیا اسبابه، لاجرم بشکر این نعمت بر ذمت همت قاصر واجب آمد که با عدم بضاعت، مختصری نافع که در باب جهاد جامع و مانع تواند بود و اقوال عالمان عامل را بر وجه ایجاز و تلخیص شامل تواند شد مرقوم دارد.

پس بعون عنایت الهی، نگارش این مختصر را وجهه عزم ساخت و اینک بوقتی اندک و جهدی بسیار در کاخ دین مبین، باغی چون خلد برین آراسته گشته که آب حیات از حیاض ریاض آن، رشحه رباید و مشک تر بر شمیم آن، رشک بر باشد، بهشتی روح بخش، جنتی دل نشین، مشحون بانهار افادات و مثمر باثمار سعادات. فیها ما تشتهیه الانفس و تلذالاعین. امید که چون مایة ترغیب مجاهدین است و باعث تحریض مکلفین در حضرت گردون بسطت شاهنشاه اسلام پناه سایه رافت و رحمت اله، خسرو اقلیم دنیا و دین، ناشر آثار شرع مبین، ناصر ارباب صدق و ایمان، قاهر اصحاب بغی و طغیان، آفتاب دولت، آسمان شوکت، بحر رافت تام، ابر رحمت عام، ملجا الانام، قبلة الامم و کعبه الکرم، سرور اهل عالم، زیور نسل بنی آدم، شهریار اکرم اعظم، علق الله حفض الاعدائ بخفق اعلامه و نفی الالحاد بثبت احکامه وخیبه الحاسد بجذبه صارمه وزینه العالم ببث مکارمه بلحاظ قبول ملحوظ گردد و حجاب دربار خلافت که قانون علم و حکمت و آئین فضل و معرفتند بگوشه چشم رضا که پرده هر نقص و پوشش هر عیب است در وی نگرند.

چه اگر سرتاسر آن بفنون معایب و شئون مناقص مشحون باشد کجا با این زیور حسن و کمال مجال مقاومت تواند یافت که اکنون نام اختیار ملوک و افتخار جهانش زیب دفتر و تاج عنوان خواهد گشت و تا قیامت معراج نیاز فلک و محراب نماز ملک خواهد بود.

خواست که نام او بد حور بخلد و خازنش

گفت نخست بایدت بر لب کوثر آورم

و هوالسلطان الاجل و الخاقان الاعدل، ملک الملوک، مالک الممالک جثه المهالک، مسجودالملائک، السلطان بن السطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان ابوالفتح و العلی فتحعلی شاه قاجار که جلوه نور قدس است ونخله طور انس و مظهر صنع الهی و زیور تخت پادشاهی.

تعالی الله ماشاء، وزادالله ایمانی

افریدون فی التاج، ام الاسکندر الثانی

ام الرجعه قدعات، علینا بسلیمان

طینتی از آب حیوان سرشته، مصحفی از لطف یزدان نبشته، جنتی از فضل و رحمت آراسته، عالمی از نقص کلفت پیراسته.

جنابه بالدین عرض الشرع، و بالرای عیارالعقل، و بالرهط مطهر الاصل، وبالفرع معرف الفضل، و بالرسم مسره الدهر، وبالاسم مساءه الخصم طبعه مولع لنشر العلوم، نطقه مالک لازمه الکلام، کفه کف عن الاذی و فک عن البلاء و خلق للرزق و رزق للخلق، تبسط الارزاق، و ترزق الافاق، بجود واجب الوجود، مصتنع العدم، ملتزم القدم، من بنان، سمح العنان، فائض العطاء، ساطع الضیاء، فالق الغدی، و ادع القلی، فاطرالندی، سیفه بارح الحراب، و بارق القراب، و ساکب السحاب، و ثاقب الشهاب سحاب یقطر بالدماء، شهاب یرفع الی السماء حسام ماسح بالاعناق بحده متنه، قانع بالعناق وصل قرنه، آله الاجل، عله الوجل، لماع المنون، لماح العیون، عامل الفصل و القطع، حامل النصر و الفتح، مانع الانداد، جامع الاضداد، یروی الاکباد، و یوری الاجساد، بماء موجه البحر، و جزره الجزر، و مده الدم، و مسه السم و نار قربها السعیر و برقها الاثیر و جمرها النجوم، و حشوها الرجوم.

قوسه سوق الآجال و فوق الآمال، و مریء المنیات و مهوی الامنیات، نافع الانصار، دافع الاشرار، فلک النفع و الضر، کلف الرفع و الجر، فلکی اللون،ملکی العون، عصبی الصنع، عضبی الطبع، ذهبی المزاج، لهبی النتاج، شیخ المعارک، ام المهالک.

سهمه سهم المراد وصب الفواد و حتف لکل عاد وداع لکل فتح و فتح لکل باب و باب لکل فتح، شرری النصب، شجری النسب، خشبی الحسب غلاب الخصام. بلاغ الحمام، بالغ کل هارب. غالب کل غالب. قریب اللفظ. بعید المعنی. سریع العدو. صریع الاعداء. رسول من قلب القسی الی القلب القسی. کتاب من بنان الاوتار الی جنان الکفار. نسر صیده النصر و کره الصدر. اوساق ذکر القماری، مغرد علی ساق من زبرجد، اوساق قاس یدور فی نادی الحروب علی ندامی القلوب بکاس ساکب الحمام سالب الحیوه من راح حارالطبع حادالذات فیسکر المشرکین بسکر لاصحو عنده و لاعیش بعده یترک الجمع شتی، فتری القوم صرعی، کانهم اعجاز نخل منقعر، ترهقهم ذله وقتر.

و اماالوهق کمند فانه شرک الشرک و قید الکفر و غل الذل لاهل الغل، عقدالحق بجبله و عقد الباطل بحله و اثبته لنفی البغی وقید الکید فالظلم فی عهدة معقود او مفقود و الظالم محروم او معدوم و العدل مبسوط من بسطه والامن ممدود من مده، غاب الشر من شهوده و انعدم الجور من وجوده،فلاروح الافی طی سلکه و لا قلب الافی طوق ملکه و لاعیب فی شیء من ذاته وصفاته و آثاره و افعاله الا انه یابق من اعز الجناب الی اذل الرقاب و یفر من قادسات النفوس الی ناکسات الروس، یفارق المسلمین و یعانق المشرکین تعانق الصب بالجیب فیفعل بهم فعل العدو بطرز عجیب، یاخذهم اخذ عزیز مقتدر. فیلکهم فی یوم نحس مستمر و یسلکهم فی سلسله ذرعها سبعون ذراعا و یترکهم فی الارض مصروعا مضاعا.

و السنان کانه نجم نوره النار و غیم قطره البوار. ذابل صائل علی اسودالحجافل. قصبی الاصل. نصبی الوصل. مشرق المنار، راعش الشعار لاسع الاعداء. عسال الاعضاء. شواله جائله. ذباله شاعله نوریه الوجه ناریه الکنه. شمسیه الاوج. بحریه الموج. ینزل الحتوف. و یفرق الصفوف. برمح حمر عیونه سمر جفونه. لازال نافذا عن مجن النجم. طاعنا فی مجر الرجم ظعنا یصبح طعنا لخیل العداده عن ربع الحیوه. و لا زالت اعداء مطاع الجهاد و حساد ملیک العباد، من ازل الازال الی ابدالاباد، مسجونین فی السجن النجس، من دارالرجس ساکنین من الجد النحس، فی سکن النکس؛ تحیط علیهم لجج النقص و تغرق منهم سفن النفس

اکنون بتوفیق رب ودود نوبت شروع بمقصد و رجوع بمقصود است بدان که جهاد بر دو قسم است یکی دعوتی که عبارت است از توجه مسلمین ببلاد کفار برای دعوت آنها باسلام باذن نبی صلی الله علیه و آله و سلم یا امام علیه السلام یا نایب خاصی از ایشان، دیگری دفاعی و آن بر چند قسم است.