قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۳۱

جلایر بر دعا کن ختم این عرض

دعای ذات پاکش مر ترا فرض

ولیکن رفته در فکر و خیالی

که آیا چیست این غوغای حالی!

یکی زآغاز دانم تا به آخر

نکردی عرض حق بر شاه ظاهر

خداوندا جزای مفسدان چیست

مخالفگوی دربار شهان کیست؟

گر ابلیس لعین گردید ملعون

ولی این نوع آدم یا ازو دون

دهی مزدش خداوندا به دارین

سیه رو سازی این کس را به دارین

غرض‌الصلح خیر بهر هر کار

خدا فرمود در قرآن به تکرار

ولیعهد از پی تدبیر و فرهنگ

به سوی صلح عزمش کرد آهنگ

به هنگامی اساس ملک چیده

که هر دانا ز سر هوشش پریده

میان خصم چون سد سکندر

بماند و بست نیکو سدی از سر

به تدبیر و صلاح و ملک‌داری

به دشمن دوست شد داده قراری

صلاح مملکت، خیر خلایق

نموده طرح صلحی با دقایق

چو رفت این صلح خیر اندیش از پیش

که دولت امن گشت از هول و تشویش

بشد مقبول شاه نیک اقبال

که از دربار اعلی رفت اهمال

که هر کاری ولیعهدش نمودی

در آن سودا هزاران سود بودی

به گاه رزم عزمش بود محکم

به هنگام صلاح او هست اعلم

همه کارش قبول شاه گردید

بحمدالله خوش و دلخواه گردید

خلایق در رفاه و ملک آباد

بگفتند هست این دولت خداداد

خداوندا به حق ذات پاکان

به سوز سینه هر دردناکان

به معصومان و مظلومان سراسر

به حق شافع صحرای محشر

فزون کن عمر و مال و جاه او را

ز کیوان بر کُنی خرگاه او را

بداری خصم او را خوار و مسکین

به حق مصطفی ختم النبییین