قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۳

آه از آن دم که رفت لابد و ناچار،

رو، به ره ایروان سواره قاجار

یار من از من جدا شد آن دم و گشتم،

یار به اندوه، و رنج و غصه تیمار